سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنبیه زن

دستورات صادره در این آیه در مورد نشوز است و نشوز آن است که زن در مقابل تکالیف اختصاصی‏اش یعنی تمکین و عفاف بدون هیچ عذر موجهی سرپیچی نماید.
جالب این است که اگر زنی از انجام کارهای خانه، بچه‏داری و... سرباز زند شارع مقدس هیچ حقی برای مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمی‏تواند در این موارد واکنش نشان دهد.
بنابراین آیه فوق در رابطه با بسیاری از مسائل اختلافی زوجین ساکت است و هیچ حقی برای مرد در برابر آن قرار نداده جز در دو مورد فوق که زن با پیمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نکرده است..
"نشوز امری برخلاف حقوق مرد است و برای مقابله با آن بهترین راه این است که قبل از مراجعه به دیگران مشکل را در داخل خانه حل نمود، ولی اگر چنین چیزی میسر نبود آنگاه نوبت به خارج خانه و دخالت دادن دیگران می‏رسد که در آیه بعد سالم ترین راه آن عنوان شده است.
حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به اشکال مختلفی انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایمترین راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثیر گذاری آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است.
لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنین روشی حکیمانه‏ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است. اگر همچنان بر تخلف از حقوق زوج پایداری ورزید چه باید کرد؟
در اینجا نیز خداوند راه دومی را پیشنهاد نموده است که از حد برخورد منفی عاطفی بالاتر نمی‏رود و آن خودداری از همبستر شدن با وی می‏باشد. اگر زن در چنین وضعیتی نیز سرسختی نشان داده و حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید چه باید کرد؟
مرد اندکی قاطعانه‏تر از برخورد منفی عاطفی فوق برخورد نماید. لذا قرآن مجید به عنوان آخرین راه حل ممکن در داخل خانه مسأله "ضرب" را مطرح نموده است.
البته این مسأله نیز حدودی دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومی یا تبلیغات مسموم مطرح می‏شود، سازگاری ندارد. در رابطه با حدّ و چگونگی زدن، علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار:
والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملایمت. ظاهر روایت فوق به خوبی نشان می‏دهد که "ضرب" باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند. وسیله‏ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک و سبک و کم ضربه‏ای است. نکته دیگری که از آیه شریفه به دست می آید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال می‏رود:

  • زن به حقوق مرد وفادار شود، در اینصورت قرآن می‏فرماید: (به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.) یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وی ظلم و تجاوز است.
  • همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی‏ثباتی نماید، در این رابطه در آیه بعد فرموده است: (اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس حکمی از ناحیه مرد و حکمی از بستگان زن برگزینید، اگر از پی آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.)
شرایط زدن زن :
  • اختصاص به مورد سرپیچی زن از تکلیف خود و حقوق مسلم مرد دارد، حقوقی که با پیمان ازدواج، زن وفاداری خود نسبت به آن را متعهد شده است؛
  • در راستای حل مشکل در داخل خانه و خودداری از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛
  • سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین ( پند و خودداری از همبسترشدن )روا نیست ؛
  • حد آن نازلترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبی بر بدن زن شود؛ والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛
  • موقتی است و چه دارای نتیجه مثبت و چه منفی باشد باید به زودی از آن دست کشید.


چرا قرآن به روز نیست ؟

به نام خدا
قرآن کریم می فرماید: "و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء؛ ما این کتاب آسمانی (قرآن) را بر تو نازل کردیم که بیان همه چیز در آن است" (1)
از تعبیر "تبیان" که به معنی بیان کردن است و با توجه به وسعت مفهوم "کلّ شیء" معلوم می شود که در قرآن، بیان همه چیز هست،‌ ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیتی و انسان ساز و یک کتاب هدایت برای عموم مردم است،‌ که برای تکامل فرد و جامعه در همه‌ جنبه های معنوی و مادی نازل شده است. روشن می شود که منظور از "همه چیز" تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است،‌نه این که قرآن یک دائرة المعارف بزرگ باشد که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیایی و شیمی و فیزیک و گیاه شناسی، و پزشکی در آن آمده است. .هر چند قرآن یک دعوت کلی به کسب همه علوم و معارف و دانشها کرده که تمام دانش های یاد شده و غیر آن ، در این دعوت کلی جمع است. (2)
البته در قرآن آیاتی که مربوط به علوم و دانش های مختلف باشد ،وجود دارد و گاه گاهی از برخی از اسرار و رموز آفرینش به مناسبت بحث های توحیدی پرده بر می دارد.
قرآن به عنوان قانون اساسی اسلام دربر گیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با خطرات انسانی است که همواره بر تارک اندیشه ها چون خورشیدی می درخشد، و سعادت و عظمت را در گرو آشنایی وعمل به قوانین خود می داند. اصل عدالت و امانت،(3) اصل کلی امر به معروف و نهی از منکر،(4) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان،(5) اصل مساوات مردم و تعیین معیار امتیاز از قبیل:‌ تقوا، علم و جهاد،‌(6) اصل نفی استبداد،(7) اصل عدم سلطه کافران بر مؤمنان،(8) اصل صلح و اخوت،(9) اصل بهره برداری از نعمت های الهی،(10) اصل وفای به عقود،(11) اصل توحید به وحدت،(12) اصل عدم حرج،(13) و اصل پذیرش اختیاری دین،(14) از جمله اصول کلی است که قرآن بیان فرموده است.
هم چنین مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمانها و همه دورها است ، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده ، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد ، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد.نه آنکه در قرآن بیان شود که انسان ها در یک زمان با باد بزن خود را خنک کنند و در دوره دیگر با پنکه بعد با کولر و بعد با .... یا این که از ابزارهای ارتباط جمعی انسان ها سخن به میان آمده باشد که در یک زمانی این وسایل اینترنت و ماهواره خواهد شد. اما این که چگونه از این ابزارها مورد استفاده قرار گیرد و حق و حقوق و ارزش ها و به کمال رساندن انسان ها در آنها مورد لحاظ قرار گیرد ، در راستای همان اصول کلی موجود در آیات قرآن قرار دارد.
البته با توجه به این که قرآن دارای بطن بلکه بطونی است،‌ ممکن است در این کتاب الهی اشارات و اموری باشد که از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک کند و علم این گونه مسائل برای امامان معصوم(ع) و راسخون درعلم است.

1 . نحل (16)آیه‌89.
2 . تفسیر المیزان (ترجمه)، ج 12،‌ ص 495؛ تفسیر نمونه، ‌ج 11، ص 361.
3 . نساء (4) آیه‌ 58.
4 . نحل (16) آیه‌9.
5 . بقره (2) آیه 194.
6 . حجرات (49) آیه 13.

معنای توکل و برخی اثرات آن

مرحوم استاد علامه طباطبایی(ره) می فرماید :"حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود در عالَم ماده،‌ نیازمند به یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و روحی و نفسانی است. هنگامی که انسان وارد میدان عمل می شود و کلیه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده می کند، در چنین وضعی اگر انسان بر خدا توکل داشته باشد، اراده اش قوی و عزمش راسخ می گردد و موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد، زیرا انسان در مقام توکل با خداوندی که همه چیز در یَد قدرت او است،‌ پیوند می خورد. با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم می کند تا به مقصود برسد. علاوه بر این نکته دیگری که در مورد توکّل موجود است، بُعد غیبی آن است؛‌یعنی خدا شخص متوکل را با امدادهای غیبی مدد می رساند و آیه شریفه‌ "من یتوکّل علی الله فهو حسبه؛ هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت می کند" چنین امدادهای غیبی را نوید می دهد(1)

در روایتی پیامبر(ص ) از جبرئیل می پرسند: توکل برخدای عزوجل چیست ؟

جبرئیل عرض کرد: علم داشتن به این که مخلوق نه زیانی می رساند ونه سودی می بخشد و نه می دهد و نه باز می دارد و به کار گرفتن یاس از خلق (یعنی آن یاس باطنی (ناامیدی)را که نسبت به مردم دارد در عمل و خارج نشان دهد)پس هر گاه بنده چنان باشد برای احدی غیر از خدا کار نمی کند و جز خدا امید ندارد و از غیر او ترسی ندارد و در احدی غیر از خدا طمع ندارد این همان توکل است (2)

توکل را می توان بطور کلی بر سه قسم تقسیم کرد:

 1- توکل زبانی :

 یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته می شود توکلت علی الله (برخداتوکل کردم ) این توکل از ارزش معنوی برخودار نیست .

2- توکل اعتقادی :

یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعاً" همه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتاً" او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خدای تعالی می شود و سپس بر کاری اقدام می گردد این توکل از ارزش معنوی برخودار است که اکثر مسلمان ها می توانند با توجه به این مرحله توکل کارهای خود را آغاز کنند.

3- توکل قلبی:

یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فاضله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می گوید از امام موسی بن جعفر(ع ) درباره این آیه شریفه «و من یتوکل علی الله فهو حسبه » هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است پرسیدم حضرت فرمود: توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنی پس هر چه خدا با تو انجام داد راضی باشی علم و یقین داشته باشی که او از هیچ خیر و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشته باشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذاری کار به او بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیر خود وثوق (اطمینان و آرامش ) داشته باش (3). در این حدیث به دو مقام بلند معنوی که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است :- مقام رضا - مقام تفویض .

توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفاً توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مومنان واقعی است که دستیابی به آن بسیار مشکل و در درازمدت می باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می باشد. توکل ثمرات زیادی دارد که پاره ای از آنها عبارتند از :

1- قوت قلب :

 امام علی (ع ) می فرمایند: اصل قوه القلب التوکل علی الله (4) ریشه قوت قلب توکل برخداست و این ثمره بلندی است که انسانی چنین از صلابت ، استقامت در کارها برخورار است .

2- قوت ایمان :

 امام رضا(ع ) می فرمایند: من احب ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله هر کس دوست دارد قوی ترین مردم باش پس باید بر خداتوکل کند. (5) بنابراین هر کس توکل بیشتری داشته باشد از قوت ایمان بیشتری برخوردار است بزرگی این ثمره هم بر کسی پوشیده نیست .

 3- رام شد دشواری ها و آسان گشتن اسباب :

 امام علی (ع ) می فرمایند: «من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب ؛ هر کس بر خدا توکل کند سختی ها برایش رام و اسباب و علل در مقابلش آسان می گردد.(6)

4- شکست ناپذیری :

امام محمدباقر(ع ) می فرماید: «من توکل علی الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم ؛ هر کس بر خدا توکل کند مغلوب نمی گردد و هر کس به خدا چنگ زند شکست خورده نمی باشد (7). البته واضح است که مهمترین و پرثمرترین توکل همان قسم سوم است نه دوم و قسم سوم هم خود دارای مراتبی است که هر چه توکل قلبی از مراتب بالاتری برخوردار باشد ثمرات توکل بیشر عائد می گردد.

1 . محمد رضا مهدوی کنی،‌ اخلاق عملی، ص 516،‌ بهنقل المیزان، ج 4، ص 67.

2.2. میزان الحکمه ، ج 10، ص 676

3. ترجمه اصول کافی کلینی ، ج 3، ص 106

4و5و6و7.میزان الحکمه ج 10 ص681


چگونه می توانیم بندگی کنیم ؟

به نام خدا

1- معرفت خدا: بندگی خدا در قدم اوّل متوقف بر معرفت و شناخت حقیقی پروردگار است. از این رو در روایت آمده است: "کسی که گناه می کند، خدا را به مفهوم واقعی نمی شناسد".(1)

البته معرفت عقلانی کافی نیست. باید امدادها و الطاف و صفات جمال را بشناسد تا عواطف بر انگیخته شود.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی دیوانة تو هر دو جهان را چه کند

2- یاد خدا به صورت ذکر جلی و خفی. همواره خدا را حاضر و ناظر و حامی و پشتیبان دانستن.

رسول خدا(ص) می فرماید: "خدای عزّوجلّ فرموده است:‌ هنگامی که بنده سرگرم و متوجه به من باشد حاجت و لذّتش را به یاد خود قرار می دهم و چون با او این سلوک و رفتار را داشته باشم او به من عشق می ورزد و من به او عشق می ورزم. در این صورت حجاب میان خود و او را بر می دارم و او جز مرا نمی بیند".(2)

3- انجام واجبات و ترک محرمات: قرآن مجید می فرماید: "قل إن کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من که پیامبر اویم پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد".(3)

امام باقر(ع) به شخصی می فرماید: "معصیت پروردگار می کنی، با این حال اظهار محبت او می نمایی؟! به جانم سوگند! این کار عجیبی است. اگر محبت تو صادقانه بود اطاعت فرمان او می کردی زیرا کسی که دیگری را دوست دارد از فرمانش پیروی می کند".(4)

عنوان بصری از امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت سؤال کرد ایشان فرمود: حقیقت بندگی درسه چیز است: اول این که بنده، خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده نداند،زیرا بندگان مالک چیزی نمی شوند، بلکه مال را مالِ خدا می‌دانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می رسانند.

دوم این که بنده خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند. سوم این که خودش را در انجاماوامر و ترک نواهی خدا مشغول بدارد.(7)

4- زهد و بی رغبتی به دنیا: محبت به خدا با محبت به دنیا نمی سازد چنان که امام علی(ع) فرمود: "اگر خدا را دوست دارید از دلتان محبت دنیا را خارج کنید".(5) حب دنیا انسان را به سوی مادیات و جاه ومقام و مال و منال می کشاند. حب الهی به سوی خدا جذب می کند، هر کدام غالب شود، انسان آن خواهد شد.

مولوی ضمن داستانی به این مسئله اشاره کرده است: شترِ مجنون تازه زاییده بود و به بچه اش خیلی علاقه داشت. شتر شد تا به خانه معشوق اش رود. مجنون غرق در عشق لیلی بود. شتر نیز علاقه به نوزادش داشت. تا مجنون غافل می شد می دید که شتر به سوی نوزادش روان است. مجدّداً شتر را به سوی خانه لیلی هدایت می کرد. همین که غفلت می کرد باز می دید شتر به سوی نوزاد روان است. این کشمکش بود لیکن یکدفعه مجنون چشم باز کرد و دید به جای این که به خانه معشوق برسد، به خانة خود رسیده است. برای سومین مرتبه حیوان را به آن طرف برگردانید، باز به مجرد این که مجنون فکرش به سوی معشوقش منحرف شد و از حیوان غافل گشت حیوان به فکر بچه اش افتاد و به سوی خانه رفت.

همچون مجنون در تنازع با شتر گه شتر چربید و گه مجنون حر

یک دم از مجنون ز خود غافل شدی ناقه گردید و واپس آمدی

سرانجام مجنون خودش را از روی شتر به پایین پرتاب کرد و گفت:

گفت ای نا چو هر دو عاشقیم ما دو ضد بس همره نالایقیم

من عاشقم تو هم عاشق. من عاشق لیلا هستم و تو عاشق بچه ات هستی. ما دو با یکدیگر همسفر نمی توانیم بشویم. آن گاه نتیجه می گیرد:

عشق مولا کی کم از لیلاستی بنده بودن بهر او اولاستی(6)

بندگی  پروردگار نیز چنین است که با عشق به دنیا و تعلقات دنیوی سازگاری ندارد.

1. بحارالانوار، ج 75، ص 174.

2.کنز العمال، ج 1، ص 433.

3. آل عمران (3) آیه 31.

4. تحف العقول، ص 214.

5. غررالحکم، ج 3، ص 22.

6. مثنوی، دفتر چهارم، ص 628.